مشکل امروز ما؛ توهم دانایی
علی خورسند جلالی
روزنامهنگار
جامعه امروز ما پر شده است از جماعتی پرطمطراق که در رابطه هر پدیده و جنبندهای نظر تخصصی میدهند.
برای فهم این معضل اجتماعی همهگیر باید با سه مبحث مختلف آشنا شویم:
۱- توهم آگاهی!
۲- دفاع از ناآگاهی!
۳- عدم پذیرش تغییر تفکر!
ماکس پلانک کسی که جایزه نوبل فیزیک را در سال 1918 گرفت و به تور علمی دور آلمان رفت. هر جایی که دعوت میشد همان سخنرانی که درباره مکانیک جدید کوانتوم بود، ایراد میکرد. بعد از مدتی شوفرِ پلانک سخنرانی او را حفظ کرده بود و یک روز به او گفت: "پروفسور پلانک اینکه هر روز باید یک سخنرانی ارائه بدی حتما خسته کننده هست، نظرت چیست که در مونیخ من سخنرانی کنم؟ تو میتوانی در ردیف جلو بنشینی و کلاه شوفری مرا بگذاری سرت. این کار برای هر دویِ ما تنوع دارد." پلانک از این ایده خوشش آمد. بنابراین آن روز عصر، راننده سخنرانیای طولانی، راجع به مکانیک کوانتوم برابر حضار ایراد کرد. در ادامه یک استاد فیزیک بلند شد و سوالی پرسید، پلانک که در نقش راننده در ردیف جلو نشسته بود میدانست که رانندهاش پاسخ را بلد نیست. در کمال ناباوری، راننده با اعتماد به نفس بالا و لحنی تمسخر آمیز شروع به خندیدن میکند و میگوید: این چه سوال سادهایست؟ یعنی دانشمندان این شهر، جواب این سوال ساده را بلد نیستند؟ این سوال را حتی راننده من هم جواب میدهد و رو به راننده خود که پروفسور پلانک باشد میگوید این سوال را شما جواب بده. این داستان به "شوفر افکت" معروف است، راننده داستان ما دچار توهم آگاهی شده بود! افرادی به چنین عارضهای دچار میشوند که در مدت زمان کوتاهی با اطلاعات سطحی و مختصر، بمباران میشوند.
راننده در طول دو هفته، هر روز اطلاعات سطحی را از یک منبع علمی دریافت میکرد و تکرار همین اطلاعات، باعث شد وارد یک باور اشتباه شود و به خود بگوید: من هم بلدم!
یکی از تکراریترین توهمات آگاهی در جامعه، مربوط به توهم آگاهی در شناخت سیاست و جامعه است.
و اما این توهم آگاهی از کجا میآید؟
بمباران خبری روزانه: جامعهِ ما هر شبانه روز، مورد هدف بمباران خبری انواع شبکهها هستند. اطلاعات سطحی از دنیای بیکران سیاست که فرد را وارد توهم آگاهی میکند.
یادتان هست که رانندهی داستان، وقتی با یک پرسش علمی روبرو شد، چه برخوردی نشان داد؟
یک: اعتماد به نفس بالا و مثال زدنی داشت. دو: با لحنی تمسخرآمیز، جَو سالن را به نفع خود تغییر داد و پیکان انتقاد یا سوال را از مقابل خود برداشت و در مقابل حاضرین گذاشت.
افرادی که دچار توهم آگاهی هستند، اعتماد به نفس بسیار بالایی دارند. همین اعتماد به نفس، باعث چند رفتار متفاوت میشود: اولا؛ در مقابل هیچکس و هیچ چیز، ابراز نادانی نمیکنند! ثانیا؛ معمولا در بحث کردن، از سه تکتیک ناپسند سفسطه، تمسخر و توهین استفاده میکنند. ثالثا؛ از حضور در صحنه خیلی خوششان میآید. (شومن هستند)
اما متاسفانه جامعه ایران به شدت مستعد پذیرش توهم آگاهی، توسط خود شخص متوهم و مخاطب متوهم است! چرا؟! دلایل جامعهشناسی و روانشناسی بسیاری دارد که به چند مورد اشاره میکنم:
۱- نبود مطالعه ۲- نبود آموزش درست از پایه ۳- گرایش جمعی افراد به مسیرهای پیشرفت کوتاهمدت ۴- عشق به سخنرانی در جمعهای کوچک و بزرگ. ۵- عشق به همهچیزدانی(کنجکاوی افسار گسیخته) ۶- فاصله قابل توجه دانش روز میان نسلهای جامعه ۷- دوری از علم روانشناسی و قهر با علم رواندرمانی.
بنابر علل فوق الذکر، توهم آگاهی در جامعه به شدت دیده میشود. همه صاحب نظر هستیم، از پشت تریبون خارج نمیشویم، اشتباهات خود را قبول نمیکنیم، باید در همه چیز نظر بدهیم.
هنوز بنیاد و شالوده خردورزی در جامعه ما مستحکم نیست و از در و دیوار این جامعه، کارشناس و متخصص در تمام حوزههای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، و مذهبی سبز میشود و با در دست داشتن انواع و اقسام رسانه سعی در القای گفتههای خود دارند، بدون آن که از مبانی و اصول آن آگاهی کافی داشته باشند. علیالخصوص در سالهای اخیر که عطش سیریناپذیر مدرکگرایی کشور را در بحران جدی فرو برده و فرهیختگی و روشنفکری را به ورطه سقوط کشانده است و ما شاهد ظهور نسلی از اندیشمندان و متفکرانِ دارای سواد علمی، به وسعت یک اقیانوس و به عمق یک بند انگشت هستیم. حاشا و کلا مقصود من رائفیپوریسم باشد. حال در این بحبوحهی حساس کنونی وظیفه ما سکوت، مطالعه عمیق و ترویج گزیدهگویی است. نه اینکه عملکردی جوگیرانه داشته باشیم و با دو خط استوری و چند هشتگ تنها به ترشح دوپامین اکتفا کنیم.