ظواهری و اسلام سیاسی: از لنین تا پول پوت
صلاحالدین خدیو
روزنامهنگار
حیات و ممات ایمن الظواهری که امروز جان باخت، آئینهای از فراز و فرودهای اسلام سیاسی است.
ایمن نوجوان در سالهای پایانی عصر ناصر به اخوان المسلمین پیوست. زمانی که پس از شکست جنگ 6 روزه، شور و شوق ناسیونالیسم عربی در حال فروکش بود و بدیل اسلامی جای آن را میگرفت. خود گرویدن ظواهری به عنوان فرزند خانوادهای مرفه و متعلق به طبقات بالای جامعه، نشانهای از تغییر رویکرد طبقه متوسط مصر و دل سپردن آن به جنبش اسلام سیاسی بود. امری که کم و بیش در سایر جوامع اسلامی هم رخ داد و پیامدهای آن هنوز در انظار است.
نقطه عطف زندگی ظواهری، "قطبی" شدن او و پیوستنش به نخستین هسته جهادی اسلام سیاسی به مثابه یک ایدئولوژی مدرن و انقلابی در نخستین سالهای دهه 70 است:
قطبی شدن به معنای زیر سیطره فکری سید قطب رفتن و برساختن دو قطبیهای خیر و شر و حق و باطل و جاهلیت و اسلامی که حل تضاد آنها تنها با قهر انقلابی- جهاد مقدس- میسر است.
سید قطب آموزگار رادیکالیسم و "لنین اسلام سیاسی"، نقشی فراتر از یک نظریهپرداز دارد. ارزیابی نقش و کارکرد حسن البنا و نسل قبلی احیاگران اسلامی در مصر به مثابه "مارکسهای مسلمان" اجازه میدهد که قطب را در قامت معلم انقلاب و لنینی پرشور و عجول ببینیم که برای لحظه انقلاب و بازگشت به مدینه فاضله - صدر اسلام - دنبال راههای میانبر و راهکارهای انقلابی است.
جهاد اسلامی که در سال 1973 از دل اخوان زاده شد و ظواهری از اعضای شاخص آن به شمار میرفت، انشعابی مهم از سازمان مادر و ایستگاهی اثرگذار در حیات اسلام سیاسی است.
عبور از آموزههای کلاسیک احیاگری و رسیدن به ادراکی تازه از مفاهیم ایمان، جهاد و عقیده و تئوریزه کردن خشونت انقلابی، از جهاتی با لحظه تاریخی انقلابهای روسیه و چین قابل قیاس است. انقلابهایی که هریک از منظری، تجدید نظر در بنیانهای اصلی مارکسیسم محسوب میشدند.. کاری که قطب و شاگردانش هم کردند تکامل اسلام سیاسی به اسلام انقلابی بود.
همچنانکه تجدید نظر در مارکسیسم کلاسیک به ابتکار عملهای مائو و لنین محدود نماند و دهههای 60 و 70 میلادی شاهد عروج نحلههای مارکسیسم انقلابی، خلقی و جهان سومی بود، جهاد اسلامی مصر هم صرفا یک آغازگاه بود.
بدین سان در دهههای 80 و 90 به تدریج جنبشهای انقلابی چپگرای جهان عرب، جای خود را به حرکتهای جهادی دادند و عصر دیگری از انقلابیگری با درونمایه ایمان شروع شد.
در این میان افغانستان و جهاد آن نقطه عطفی مهم محسوب میشود. جایی که در بحبوحه آخرین مرحله جنگ سرد به حساسترین نقطه مواجهه دو ابرقدرت تبدیل شد و جهادگران مسلمان نظیر ظواهری به داراییهای استراتژیک غرب مسیحی علیه الحاد کمونیستی تبدیل شدند.
میتوان گفت ورای بنیانهای نظری از قبل موجود، شخصیت پراگماتیک ظواهری در این دوره ساخته شد.
با خاتمه جهاد افغانستان اتحاد مصلحتی آمریکا و انقلابیون مسلمان هم خاتمه یافت. هر دو طرف سرمست از پیروزی و فروپاشی امپراتوری سرخ، به صرافت تغییر جهان افتادند.
آمریکاییها در اندیشه صدور لیبرال دمکراسی با توپ و تانک بودند و در فاصلهای دوازده ساله، دو بار عراق و یک بار افغانستان را عرصه ترکتازیهای خود کردند.
در مقابل اسلامگرایان هم دشمن جدید خود را یافته و ایده پیریزی حکومت اسلامی و پیروزی انقلابی محافظهکارانه در سرتاسر منطقه را در سر داشتند.
ظواهری اینک دست راست و نائب بن لادن شده و با استقرار در افغانستان طالبان، پیگیر پروژه القاعده بود: بین المللی اسلامی که وظیفه گسترش جهاد و انقلاب در جهان مسلمان را عهدهدار شده بود.
تصادم شدید آمریکا و القاعده در 11 سپتامبر، برای آمریکاییها فرصتی مغتنم بود که مانند دوره جنگ سرد، علم نبرد علیه شر مطلق تروریسم را بیفرازند و از رهگذر آن به صرافت ترسیم دوباره ساختارهای سیاسی و امنیتی غرب آسیا بیفتند.
فرجام این نبرد علیرغم کامیابیهای گاه و بیگاه، به سود هیچکدام نبود. بر اثر موج بیثباتی ناشی از مداخله قهری در عراق و افغانستان، انقلابهای بهار عربی از راه رسید.
در حالی، "موتور بزرگ" انقلاب روشن شده بود که "موتور کوچک" - جانبازی و حملات چریکهای القاعده و متحدانش - کمترین نقش را در احتراق آن داشت و ظواهری و مرادش کم و بیش فراموش و در حاشیه قرار گرفته بودند.
با فرورفتن عراق در نائره جنگ و فرقهگرایی، داعش ظهور کرد. آخرین نسخه افراطگری اسلامی که از دل القاعده بیرون آمد. چیزی شبیه تجربه خمرهای سرخ کامبوج و خشونت بیانتهایشان که ظواهری آنها را مصداق "ملک عضوض" مینامید. اما تخطئه داعش از سوی معلم سابق به احیای القاعده نینجامید. داعش مانند مائوئیسم پل پوت، نه انحرافی استثنایی، بلکه محصول بیماری کل ساختار و ایدئولوژی آن بود.
ظواهری هم در حالی مرد که افول اندیشهاش از مدتها پیش آغاز شده بود.